سفر به قم
سلام ماه آسمونی 10 بهمن بابا جون با پدر جون رفتن کرمان . عزیز اومدن خونه ما . اون چند روز من حسابی درس داشتم . زمان مثل برق و باد گذشت . بالاخره 16 بهمن بود که خاله جون از کاشمر اومدن که 17 بهمن باهم راهی قم بشیم . اون روزها مشهد شدیدا برف میبارید . روزی که قرار بود بریم راه آهن ماشین پدر جون خراب شده بود و روشن نمیشد . خلاصه باآژانس رفتیم . راه آهن یه خورده معطل شدیم . بعد از حدود 40 دقیقه سوار قطار شدیم . هم کوپه ای هامونم 4نفرخانوم بودن که 3 نفرشون از خانومای هم دوره ای من بودن . اونجا باهم آشنا شدیم . کلی توی قطار بهمون خوش گذشت . شما هم دختر خوبی بودی . خلاصه کنم نماز صبح رسیدیم قم . نماز خوندیم و راهی شدیم سمت خونه دایی جون . چون...
نویسنده :
مامان عفیفه
18:41