تولد دوست عزیزت
سلام دخترم. چند روز قبل دهم دی ماه تولد موحده جون بود.شما هم حسابی ذوق داشتی برای رفتن. بااینکه منم دعوت شده بودم، اما بخاطر اینکه حالم خوب نبود همراه با کوثر سادات فرستادمت. اینقدر خوشحال بودی که اولین بار داری تنها جایی میری که حدنداشت. والبته دلهره هم داشتی ، اینواما از چشای قشنگت میفهمیدن. خلاصه، ساعت یک ربع به سه رفتی، ساعتای چهار بود که مامان محدثه زنگ زد باهم اومدیم. منو داداش رو که دیدی کلی ذوق کردی. اونجا هم کلی بازی کردین و کیک و ژله و پاستیل و ... خوردین. مسابقه هم براتون اجرا کردیم و حسابی ریخت و پاش و سروصدا. بعد هم کادوها رو باز کردیم . بعد تموم شدن مراسم، بازهم جیغ و بازی و خوش گذرونی. گل دخترم و داداشی توی تول...