عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

مراسم افتتاحیه

سلام خوشتیپ خانم روز چهارشنبه سوم دی مصادف با اول ماه ربیع مراسم افتتاحیه حوزه علمیه فهرج بود.ماهم با مهمونامون دعوت بودیم. صبح برای مراسم رفتیم.شماهم حوزه رو بخاطر حوض و فضای بازش خیلی دوست داری.اولش خیلی رسمی نشستی و به سخنرانی گوش میکردی  کم کم پله نوردی و بدو بدو وسط مراسم بلند داد میزدی کاکا.....کاکا یا بابایی رومیدیدی و ... بابا..... بابا بعدشم یه عروسک کوچولو بهت دادن و شما لالاییش میکردی   آخرم با بچه ها لب حوض بازی میکردی اینم عفیفه بانو و محمد طه   امیدوارم سرباز آقا بشی گل من ... بعد برگشتیم خونه و قرار بود مهمونامون برگردن مشهد که ماهم حیلی اتفاقی و یهویی راه افتادیم که برای مر...
9 دی 1393

شب یلدا

سلام هندونه کوچولوی من گاهی نمیدونم چه اتفاقی میفته که ما نمیتونیم اهم ومهم کنیم.چندسالیه که مراسم یلدامصادف باماه صفر و مناسبت هاش شده.پارسال اربعین و امسال رحلت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و شهادت امام رضا علیه السلام.متاسفانه بعضی ها حرمت این غم بزرگ رو نگه نداشتن.درصورتیکه که اگریک نفراز خاندان خودشون فوت کنه هفت یا چهل روز وگاهی هم یکسال نوروز و یلدا و بقیه مراسمات رو تعطیل میکنن.ولی همین ها فراموش میکنن که پیامبرمون پدرمهربون ماهستن و امام مجتبی علیه السلام کریم اهلبیت و امام رضا علیه السلام ولی نعمت ما هستن و بخاطر وجود همین عزیزانه که کشورما آسایش و آرامش داره. بخاطر همین عزیزانه که برکت توی ک...
9 دی 1393

گردش

سلام عزیزم با اینکه این روزها حال خوشی ندارم ولی با مهمونامون میریم بیرون که بهشون بدنگذره این چند روز اینم عکس های روزی که رفتیم باغ     اینم عکس شما و سید علیرضا که خیلی دوست داره و شما هم خیلی خوب باهاش بازی میکنی وقتی صداش میکنی کاکا چنان جاااااانمممممم از ته دل میگه که انگار داره غش میکنه     ...
7 دی 1393

تصادف...

سلام عشق من بازم یه اتفاق  بابایی بادوستمون راهی کاشمرشدن که متاسفانه بخاطر بی احتیاطی یک راننده بابایی تصادف کردن.البته خداروشکر خسارت فقط مالی بود و خسارت جانی نداشت اما.... حالم خیلی گرفته است.... چه خوبه که هستی پیش ما...
7 دی 1393

انا لله و انا الیه راجعون

امروز صبح یک خبر خیییییییلی ناگواربهمون دادن عموجان بابایی که خیلی مهربون بودن و ماخیلی باهاشون رفت و آمد داشتیم وخیلی دوست داشتنی بودن به رحمت خدا رفتن.... خیلی حالم خرابه.... شاید راهی کاشمربشیم برای مراسم تشییع... ...
7 دی 1393

گردش...

سلام عسل شیرینم چندروزیه که بخاطر پوشک گیری شما توی خونه ایم بالاخره حوصله شما سررفته.واسه همین که یه روز که بابایی جلسه داشتن مامان حنانه جون اومدن دنبالمون رفتیم بم خونه شون.بعد ناهار با امیرحسین جون و حنانه جون و مامانش و دخترخاله شون رفتیم پارک.شما حسابی بازی کردی و بهت خوش گذشت. شب بعدشم بابایی بم جلسه داشتن گفتم مارو ببرین امام زاده.اونجاهم حسابی شما بازی کردی و باهمون زبون خودت زیارت کردی و نماز خوندی بعدش مامان حسناجون اومدن دنبالمون رفتیم خونشون.شماهم یا سوار روروک حسنا میشدی یا روی صندلیشون  تاب تاب میکردی   خلاصه این دوروز حسابی به گل زیبای زندگیمون خوش گذشت... دوست داریم مهربون خانوم ...
7 دی 1393