وای مادرم.....
مادرکه باشی قطره ای از اقیانوس مصیبتها را بهتر درک میکنی. آنگاه که نیمه شب فرزندت بیدار میشود و مادرراادرکنارش نمی یابد و فریاد میزند و تو را طلب میکند. وپدرش که اورادرآغوش میگیرد بلکه آرام شود. ولی دلبندت همچنان فریاد میزند و تورامیخواهد... هراسان به سمتش میروی. و چون جگرگوشه ات را به آغوش میکشی و قلبش را به قلبت و صورتش را به صورتت میچسبانی ، آرام میگیرد.چشمانش را روی هم میگذارد و به خواب شیرین فرومیرود . دلت میگیرد و آرام میگویی امان از دل حیدر... چه کرد بادردانه های فاطمه... ویا هنگامی که با کسی شوخی میکنی . در عالم رفاقت . و فرزندت باخشم نگاهی به اومی اندازد و با اشک و فریاد میخواهد که مادرم را آزار مده... میدوی.اشکهایش را میگیر...
نویسنده :
مامان عفیفه
8:29