عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

الوعده وفا

سلام نفس من بالاخره به قولي كه بهت دادم عمل كرديم و روز دوشنبه سوم شهريورواست تولد گرفتيم.يه تولد باتم كيتي وكلي مهموناي عزيز وخوراكيهاي خوشمزه.شيريني ،شربت،ميوه،كيك،سالاد الويه،پف فيل وبالون وكتاب داستان هم هديه براي دوستاي نارنين شما.همه ي مهموناي گلمون هم ماروشرمنده كردن و كلي كادو واست آوردن.باهركدوم ازلباساش كه عكس بگيرم واسه يادگاري عكسش روواست ميذارم. لباس تولد و ست تل و پابند و گل لباست روهم خودم واست دوختم.بدنشد.ولي لباساي بازار واقعا به دلم نمينشست.البته همه گفتن قشنگ شده.اميدوارم بزرگ شدي و عكساتو ديدي خوشت بياد انشاالله عكس هاتو سرفرصت واست ميذارم ميبوسمت فرشته من...
11 شهريور 1393

زیارت قبول

سلام زائر کوچولو خدا قسمت کرد و شما برای سومین بار توی عمر یکساله ات زائر خانم حضرت معصومه سلام الله علیها شدی . اما اول از سفر برات بگم : ساعت 10.30 شب قطار راه افتاد . با تاخیر ساعت 2 روز بعد رسیدیم محمدیه . تاکسی گرفتم و مستقیم رفتیم جامعه الزهرا . بعد از انجام کارهای اولیه ی خوابگاه و .... رفتیم توی اتاق . یه اتاق بزرگ که سه نفر دیگه هم بودن . یک نفر همون موقع رفت و ما موندیم و دونفر دیگه . اون دو نفر هم دختر یکساله و یازده ماهه داشتن . اول که رسیدیم رفتیم ناهار خوردیم . بعد شمارو حموم کردم و ساعت 4 رفتیم کلاس عربی . توی کلاس شکرخدا شما خیلی آروم مینشستی و بازی میکردی . برنامه هر روزمون همین بود . صبح امتحان عصر کلاس ...
2 شهريور 1393
1