شیرین کاریهای بانوی کوچک خانه ما
سلام دریای من امشب میخوام از شیرین کاریهات بگم عمرک من راه رفتن روکاملا مسلط شدی. وقتی هم چیزی رومیخوای بازبون بی زبونی سعی میکنی منظورتو بهم بفهمونی.اون مواقع میخوام قورتت بدم بس که خوشمزه صحبت میکنی.وقتی خسته میشم ومیشینم خیلی خوب میفهمی ومیای دست دور گردنم حلقه میکنی وچندتابوس آبدار نثارصورت خسته من میکنی . بااین کارت خستگیم کاملا ازبین میره. وقتی چیزی رومیخوای وازت میپرسم چنان سرتو به نشانه خواستن تکون میدی که ضعف میکنم برات پاره تنم . وقتی توی آشپزخونه دارم کارمیکنم میای یه دستمال ازم میگیری وشروع میکنی به تمیز کردن کابینت وگاز و.... . قاشق برمیداری میری کنارگاز روپنجه های کوچولوت بلندمیشی تاقدت به قابلمه برسه فد...
نویسنده :
مامان عفیفه
23:04