عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

خوش اومدی داداشی

سلام به همه بالاخره بعدازیه انتظارچندین ماهه داداشی ددنیااومدو دخملی مارو از تنهایی در آورد خوش اومدی داداش علی جونم تولد27 بهمن 94 ساعت21:45دقیقه بیمارستان بنت الهدی مشهد       ...
28 بهمن 1394

دلخوشیهای مادر_دختری

سلام به همه دوستای گل امشب آقای خونه نون سنگک خریدن.منم سنگاشو جداکردم دادم به عفیفه بانو سرگرم بشه بتونم به کارام برسم.کارام که تموم شد یه چیزی به فکرم رسید.گفتم ماژیک بیارین رنگشون یم.بعدهم یه کارتن کفش برداشتم وگفتم بیابچسبونیم.خلاصه یه نیم ساعتی سرگرم بود و منم درازکشیده استراحت کردم.تنوع خوبی بود وحسابی لذت بردیم.اینم نتیجه کارمون   ودستای پرازرنگ دخملی وبانوی خوشحال ازدرست کردن اولین کاردستی ازاون جایی که خانوم طلا همه جاباید نقاش بودنشون رونشون بدن پروژه رو تکمیل فرمودن   خدااین دلخوشیهای کوچیک وشیرین روازمانگیره ********* اما دوستای گل ،مامانای مهربون اینو اینجا نوشتم که بگم لازم نیست برای بچه ...
18 بهمن 1394

چندتاعکس ازاین روزها

عفیفه بانو توی هواپیما موقع رفتن به مشهد حرم زیارتهای مختلف عفیفه بانو ودخترخاله فاطمه بانو اینم لباس قشنگی که باباجون سوغاتی آوردن اینم خوشگل خانوم توی راه برگشت ازاول تاآخر توی هواپیما خواب بودی اول که نشستیم میگی ناهاربدن.بعدهم میگی کو هواپیمای من.منظورت اسباب بازی بود که پروازقبل دادن.بعدهم خوابیدی.بیدارشدی میگی هواپیماچرا ناهارندادن؟؟؟ قربون اون حافظه ات اینم مسیر کرمان تا بم که ماشینمونو برداشتیم.آخه ااونجاهمجای نقاشی کشیدنه کمال الملک من؟؟؟ عسل مامان توی حوزه اینم مسجد جامع کرمان بعدآخرین  امتحان من بقیه عکسا ان شاءالله سرفرصت باید ویرایش کنم  حجمشون کم بشه دوست دار...
14 بهمن 1394

اتفاقات این مدت

سلام دختر قشنگم  ازحوادث این دوماه نبودنمون بخوام بنویسم کلی حرف دارم.تاهرجاکه وقت وحوصله داشته باشم مینویسم.  بعد ماه صفر دقیقا بعد شهادت امام رضا علیه السلام بخاطر شیوع آنفولانزا توی کرمان بابایی ما رو فرستادن مشهد.خودشونم همایش وامتحان داشتن قم وتهران.حدود سه هفته ای ما مشهد بودیم تا بابایی اومدن دنبالمون.مشهد هم هوا شکرخدا خوب بود و تونستیم فامیلا ودوستامونو ببینیم.مخصوصا دیدار دایی ها وزندایی هام وبچه هاشون برام عالی بود چون خیلی وقت بود ندیده بودیم همدیگه رو.  خلاصه شماهم حسابی سوغاتی گرفتی از عزیز وعمه ها بخاطراینکه از کربلا برگشته بودن.بابایی هم ازقم برات لباس آورده بودن.  دخترنازم که عاشق امام رضای مهبون...
14 بهمن 1394
1