عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

مطلب داغ داغ داغ

گل یاس مامان همین الان یهویی سلام گلنازم ازوقتی اومدیم خونه جدیدمون حدود نه ماهی میگذره. منم دائم به بابایی میگفتم باغچه رو روبراه کنین که درخت و سبزی بکاریم . ولی مشغله های کاری باباجون اجازه رسیدگی به باغچه رو بهشون نمیداد. تااینکه هفته درختکاری چند نفر از شهرداری اومدن و به باغچه مون سر و سامون دادن و یه نخل خوشگلم کاشتن وسطش که هنوز معلوم نیست گرفته یانه. چند روز قبلم باهم سبزی کاشتیم. ریحونا جوونه زده ولی از جعفری ها خبری نیست هنوز این طرف باغچه هم محل گل بازی ملکه کوچولوی قصرمونه که وقتی میگم چی درست کردی میگی نون امروز یه چیز گرد درست کردی  میگی بوپ یعنی توپ سرفرصت کلمات جدیدی که یادگرفتی برات میذارم میب...
8 ارديبهشت 1394

روزمرگی

سلام برگ گلم الان سه روزه وعده های شیرخوردنت روبه سه _ چهاربار رسوندم.امروزم ازصبح تا الان که نزدیک شش عصره بهت شیر ندادم تاالان.و خداروشکر این دو سه روز غذا ومیان وعده هاتو کامل میخوری. منم بیشتر ساعات روز رو با شما پاره تنم میگذرونم که محبتی که با قطع شیرخوردن ازت سلب میشه ازطریق بازی و... شاید جبران بشه. البته شبها توی خواب جبران شیر نخوردن روز رو میکردی روز اول یا توی حیاط گل بازی و خاک بازی ميکردیم یاتوی حمام دست و پای علیا حضرت رو میشستیم. خدارو صدهزاران بارشکر هواچندروزه کمی خنک شده وگرنه این موقع سال کمتر میشه بیرون رفت .  روز دوم هم با خوراکی وبازی تا عصر سرگرم بودیم. عصر رفتیم فهرج برای کلاس من. شما هم با دوتا از دوستا...
8 ارديبهشت 1394

شاهکارهنری

سلام قلب من عاشق اینی که یه دایره بکشم کاملش کنی اینم نمونه اش واقعا نمیدونم چی بگم...... موفق باشی دختر هنرمند و هنر دوست من... ...
5 ارديبهشت 1394

پروژه بعدی

سلام خانوم کوچوی مامان کم کم داری بزرگ میشی . وهرچه به دوسالگی نزدیکترمیشی   غمی وجودمو میگیره .مخصوصا الان که قصدکردم آخرهفته ازشیر بگیرمت. چهارشنبه دهم رجب مصادف با میلاد حضرت علی اصغر علیه السلام. بامدد گرفتن از خدا و چهارده نور پاک و توسل به باب الحوائج شش ماهه وای خدای من انگارهمین دیروز بود که به دنیااومدی. چه زود یکسال و نه ماه گذشت.دلیل اینکه میخوام یه کمی زودتر از شیر بگیرمت اینه که اصلا غذا نمیخوری و دائم شیر میخوری. ازطرفی هم نزدیک ماه مبارکه وباید خودمو آماده کنم برای روزه گرفتن. هواهم داره گرم و گرمتر میشه. اینطوری بیشتر اذیت میشی توی گرما فقط دوستای گلم برامون دعاکنین. دعا کنین پاره تنم اذیت نشه. چون شدیدا وابسته ا...
5 ارديبهشت 1394

یه مهمون کوچولو

سلام دلبرکم دیروز که رفته بودم توی حیاط خلوت لباسایی که شسته بودم پهن کنم یهو چشمم به یه گنجشک کوچولوی خوشگل افتاد که نمیتونست پرواز کنه.به سختی گرفتمش که ببینیش.   کلی نازش کردی و بوسیدیش.خودکار انداختی توی سبدش بهش میگفتی نقاشی بکشه.بعدهم روی پات لالاییش  میکردی فدای مادرانه هات    عصرهم رفتیم ارگ جدید که بازی کنی .ارگ جدید نزدیکترین منطقه تفریحی به ماست که حدود بیست کیلومتری با ما فاصله داره. عکساتو بعد از ویرایش وکم کردن حجمش برات میذارم بعدشم رفتیم بم خونه حنانه جون تا یازده شب بازی کردی و خندیدی همیشه خوش باشی امیدکم.....     ...
5 ارديبهشت 1394

خونه خاله

سلام قشنگ من قبل سفر یه روز جمعه عصر رفتیم خونه خاله مهری.شماهم حسابی توی باغشون بازی کردی اینا قبل رفتن.وقتی روی خاکا نشستی و بابایی بهت گفتن بلند شو لباست کثیف میشه فدای خنده ات اینم خونه خاله درحال تماشای توتوها همیشه بخند گلم.... ...
5 ارديبهشت 1394

یک مسافرت کوتاه

سلام عسل طلای من این سومین باره دارم این مطلب روبرات تایپ میکنم.خداکنه باز پاک نشه بعدازرفتن مهمونا وتموم شدن تعطیلات قصد سفر به سرزمین اصفهان کردیم.یکشنبه 16 عصرراه افتادیم.شب ماهان موندیم و صبحش ادامه مسیر.دوشنبه رسیدیم و توی سوییت یکی از دوستان مستقر شدیم.روز سه شنبه باغ پرندگان و سی و سه  پل.ذوق و شوقت توی باغ پرندگان غیر قابل توصیفه   کلی عکس ازاین سفر داری.چندتا رو برات یادگاری میذارم. قبل از رسیدن به باغ توی پارک.قربون قدم زدنت   درحال تماشای پرنده ها   واینجاداری دنبالشون میدوی   واینم یه ژست ناب   و سی و سه پل   اینم غروبش   روز بعد هم عالی قاپو و میدان ...
5 ارديبهشت 1394

تعطیلات نوروز

سلام دختر گلم بابت تاخیرم شرمنده.ولی اومدم جبران کنم. عرض به حضورت تعطیلات امسال روخداروشکرمهمون داشتیم.اونم یکی ازیکی عزیزتر اولین ها دایی و زندایی بابایی بودن که حسابی غافلگیرمون نکردن.26اسفند عصر ساعت حدود پنج تماس گرفتن که ما نزدیک شماییم.ماهم بهت زده سریع خورده کارای باقیمونده ازخونه تکونی روانجام دادیم  وشام درست  کردیم.وقتی رسیدن بعد از استراحت راهی ارگ جدید شدیم.البته هوا خنک بود.روز بعدشم گردش توی بم و ارگ قدیم.روزسوم هم راهی بندرشدن. گروه دوم مهمونامون روز سوم فروردین اومدن.دوستای قدیمی و عزیزمون که کلی هم بچه داشتن وشما حسابی خوش بحالت شد.با این مهمونامونم گردش و سدنسا و .... گروه سوم پدرجون و عموجون و...... که...
5 ارديبهشت 1394