عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

عفیفه ومهمونی

سلام گلبرگ گل یاسم یه غروب قشنگ ماه خدا آماده شدیم بریم افطاری.شماهم لباس جدیدی که خاله واست  دوخته بود روتنت کردم که خاله جون حاصل دسترنجشونو ببینن.وشماهم شاد شاد با باباجون توی حیاط اه اه کجاداری میری خانوم طلا؟   وقتی دیدی بالاتر نمیتونی بری به همین فتح الفتوح قانع شدی   وآخرشم یه دختر مودب والبته مهربون وخندون پیش به سوی مهمونی خاله جون گلم بابت لباس وگل سرای قشنگی که برای دخملی زحمت کشیدین ازتون ممنونم.خیلی قشنگ شدن ******  دوست دارم فرشته زمینی ...
18 تير 1394

لیالی نور

******* شب قدر است ومی  دهند برات برمحمد وآل او صلوات ******* آقای خوبی  آقای عزیز آقای نازنین باچه دلی،باکدام دست،چگونه توانست فرق نازنینتان رابشکافد؟ کدام متاع ارزش رنجاندن دل فرزندان مهربانتان راداشت؟ چه چیز با همراهی شما همسنگ بود؟ عزیز قلبم چه میشود که کسی آنقدر قلبش چون سنگ ،اگرتوهین به این موجود نباشد،میشود که زیبایی حضورت رادرک نمیکنند چه میشود که مردم دیاری لیاقت همجواری با ولی الله را از دست میدهند آرام جانم دلم درسینه ام بی قرار است چشمانم بیتاب برای گریستن ناله ام در سینه ام حبس گردیده  نمیدانم چگونه در فراقتان دل کوچکم را آرام کنم هستی وجانم نفسم به شماره افتاده از اضطراب سحر...
17 تير 1394

..... میگه

کلاغه میگه.... قار قار هاپو میگه ..... هاپ هاپ ببعی میگه..... بَ بَ تو تو میگه ...... جیک جیک مامانی میگه...... بوس بوس عفیفه میگه..... بالو بالو(بارون بارون) اینم بازی مورد علاقه شما عسل من  این روزای روزه داری هی برام بالش میاری میگی قار قار قربونت بشه مامان دوست دارم  
10 تير 1394

من رشته محبت تو پاره میکنم...

سلام هستی دلم یه کاری که مدتیه یادگرفتی اینه که گاه و بیگاه میای خیلی خیلی آروم گاهی هم با نوک انگشتای نازت میزنی به دستم یاپام که مثلا من گریه کنم.بعدش بغلم کنی و بوسه باروووووونم میکنی.بااین کارت یاداین شعرمیفتم من رشته محبت تو پاره میکنم شایدگره خورد به تو نزدیکتر شوم      
10 تير 1394

اشک یا اکش

سلام دخترمهربونم چندروزپیش داشتم پیازخورد میکردم.پیازشم پیااااااززززز بود ها !!!! اشکمو درآورد.دیدم اومدی نگام کردی وتند تند شروع کردی بوسیدیم. بعدهم میگفتی اکش اکش.قربونت بشم که طاقت اشک پیازی مامان روهم نداری.فدای دل مهربونت بشم قندعسلم حالاهی توی آشپزخونه به پیازا اشاره میکنی وبعد هم یه چشمات فدای چشات بشم دوست دارم
10 تير 1394