عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

حافظ کوچولوی قران

سلام دختر قرآنی من. چندماهی میشه که توی مهدت، طرح حفظ قرآن شروع کردیم. بعد از پایان سال هم کلاس ها رو داخل مسجد برگزار میکردیم البته بصورت فشرده که تا ماه مبارک تموم بشه. خدا روشکر روز اول ماه مبارک، حفظ سوره الرحمن تموم شد و همگی مون کلی ذوق کردیم. ان شاءالله حافظ کل بشین همگیتون. ...
19 ارديبهشت 1398

آبله مرغون

سلام نازنینم. پنج شنبه شب، خونه محمد علی بودیم که گفتی سرم درد میکنه و پهلوم میخاره. نگاه کردم دیدم پهلوت دونه زده. گفتم حتما پشه نیشت زده. فردا صبح که پاشدی، دیدم تمام تنت ریخته بیرون.اونجا بود که فهمیدم آبله مرغون شدی. خلاصه ، اینطوری شد که ششم اردیبهشت، دچار ابله مرغون شدی. اما چیزایی که کمک کرد خیلی زود خوب بشی رو مینویسم ان شاءالله به درد دیگران بخوره. اول اینکه همون صبح که فهمیدم ابله مرغون شدی، با عنبر نسارا بدنت رو دود دادم. بعد هم دائما دم کرده عناب و ختمی برات درست کردم. بستنی و هندونه و خیار هم تقریبا میخوردی و شکر خدا دو روزه سرپا شدی. بعدا نوشت: الان دوهفته گذشته و دیروز داداشی آبله مرغون شد و هر دو راحت ...
19 ارديبهشت 1398

لاله زار

سلام گل دختر مامان. یک شب از شبای آخر فروردین، مهمون زهرا جون بودیم که مامان و باباش گفتن فردا بریم کوه. ماهم که شدیدا مشتاق دیدن لاله زار بودیم، قبول کردیم . صبح ، ساعت ده بود که خاله زحمت کشیدن اومدن مهد دنبالت و بعد هم دنبال ما، و راه افتادیم. اونجا کلی با زهرا و داداشی بازی کردین. همینجا از عمو و خاله بابت این گردش دلچسب، تشکر میکنم. ...
19 ارديبهشت 1398

خاطرات سفر مشهد

سلام دختر نازم. یک هفته ای رفتیم مشهد.خداروشکر هوا عالی بود و کلی خوش گذشت. تولد داداش ، دورهمی دوستانه، حرم، برف و .... اما از همه جالب تر، برف بازی توی راه برگشت بود. اینم خرگوش برفی بابا، و ادم برفی منو شما و داداش. همیشه شاد باشی عزیز دلم ...
9 اسفند 1397

مسابقه

سلام گل دخترم امروز صبح مسابقه قرآن و نقاشی داشتی. ساعت هشت آماده شدیم . خانم غلامی زحمت کشیدن اومدن دنبالمون، کوثر سادات هم همراه ما اومد و رفتیم سازمان تبلیغات. اونجا به همه بچه ها برگه دادن و مشغول شدین. نوبتی هم میرفتین قرآن میخوندین. شما هم پنج سوره خوندی . نقاشی هم با موضوع قرآن و فاطمیه بود که شما با موضوع قرآن تمرین کرده بودی کشیدی. امیدوارم رتبه بیاری و خوشحال بشی عزیزکم.   ...
18 بهمن 1397

جشنواره غذا

سلام گل دخترم. امروز، به مناسبت دهه فجر، از طرف مهد جشنواره غذا گذاشته بودن. منم با وجود کلی کار که داشتم، (آخه دیشب از مشهد برگشتیم)، و اینکه خیلی دیر خبر دارشدم ، این رولت های کوکو رو درست کردم و رفتیم جشنواره     تجربه خوبی بود سرفرصت میام و از کارای قشنگی که انجام میدی برات مینویسم. ...
15 بهمن 1397

صبحانه دختر پز

سلام نازگل من. دیروز، پنجشنبه بود و شما هم تغطیل بودی. منم حالم خوش نبود بخاطر همین صبح زود بیدار نشدم برای درس خوندن. باباجون هم صبح زود رفتن قائن برای جلسه شون. ساعت از نه گذشته بود که تا چشامو باز کردم دیدم اومدی بالاسرم میگی مامان بلند شین دیگه. منم پاشدم. دستمو گرفتی میگی چشاتونو ببندین. منم دستمو دادم توی دستت و اومدم. چشمامو که باز کردم چیزی دیدم که تمام وجودم رو شوق فراگرفت. یه سفره پهن شده، نون گرم شده، انواع مربا ،کره ،دوتا ظرف و قاشق... خدای من، دختر کوچولوی نازم برام صبحانه آماده کرده بود... بغلت گرفتم، بوسیدمت و کنارت خوشمزه ترین صبحانه بعد مادرشدنم رو خوردم... (آخه هنوزم سفره صبحانه خونه آقا ...
21 دی 1397

تولد دوست عزیزت

سلام دخترم. چند روز قبل دهم دی ماه تولد موحده جون بود.شما هم حسابی ذوق داشتی برای رفتن. بااینکه منم دعوت شده بودم، اما بخاطر اینکه حالم خوب نبود همراه با کوثر سادات فرستادمت. اینقدر خوشحال بودی که اولین بار داری تنها جایی میری که حدنداشت. والبته دلهره هم داشتی ، اینواما از چشای قشنگت میفهمیدن. خلاصه، ساعت یک ربع به سه رفتی، ساعتای چهار بود که مامان محدثه زنگ زد باهم اومدیم. منو داداش رو که دیدی کلی ذوق کردی. اونجا هم کلی بازی کردین و کیک و ژله و پاستیل و ... خوردین. مسابقه هم براتون اجرا کردیم و حسابی ریخت و پاش و سروصدا. بعد هم کادوها رو باز کردیم . بعد تموم شدن مراسم، بازهم جیغ و بازی و خوش گذرونی. گل دخترم و داداشی توی تول...
13 دی 1397

صخره نورد کوچولو

سلام عسلم چند روزه رفتیم مشهدو طبق قول قبلی، بردمتون شهربازی معارفی. اونجا کلی بازی کردین کاروان زیارت و شتر سواری بعد هم خانه فوم و اینم بازیافت آخر هم خواستی بری صخره نوردی که ... اینم خانم صخره نورد البته به اون بالا که رسیدی یه خورد ترسیدی.اما می ارزید به کسب تجربه جدید. بعد هم رفتیم زیارت و بعدشم راهی خونه شدیم. زیارتت قبول فرشته زمینی دوستت دارم ...
6 دی 1397