عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

گردش پاییزی

سلام دلبر کوچولوی مامان چندروز قبل، با داداش اومدیم پیشت.برگشتنی علی رو برده بودم پارک، برگ بازی کرده بود. وقتی فهمیدی گفتی بدون من؟ منم دیدم دوست داری، روز یکشنبه،ساعتای چهار بعدازظهر، آماده شدیم که بریم برای ژاکتت دکمه بگیریم. اتفاقا سرراه مامان کوثر رو دیدیم ، زحمت کشیدن با ماشین بردنمون خرازی. برگشتنی، ما مغازه پیاده شدیم که براتون خوراکی بگیریم و بعد بریم مسجد. پارک هم کنار مسجده دیدم هنوز تا اذان بیست دقیقه ای فرصت داریم، بردمتون پارک بشرطی که سمت تاب و سرسره نرید و فقط توی برگها باشین. قبول کردین و رفتیم. و چه رفتنی.... اینقدر بهتون خوش گذشته بود که دلتون نمیخواست بیاین بیرون. اینم چندتا عکس از تفریح پ...
29 آبان 1397

یه تفریح حسابی...

سلام گل نازم بالاخره بعد از یه هفته نفس گیر، امتحانای مامان تموم شد. شنبه آخرین امتحانم بود. بابایی اومدن دنبالمون. رفتیم خونه پدرجون.شماهم بدنت دونه زده بود شبیه ابله مرغون.اما ظاهرا ابله نبود و خوب شدی. چندوقته یکسره میگی بریم موج های آبی دوشنبه صبح باباجون گفتن اگر میخواین برین موج های آبی. خاله جون هم چند وقت پیش گفته بود که بریم. منم زنگ زدم خاله جون، قبول کرد.با فاطمه جون که خیلی دوسش داری،بریم خیلی خوشحال بودی خلاصه، زن عموی فاطمه جون، بلیط گرفت و ساعت سه پنج نفری رفتیم. اولش یه کوچولو استرس داشتی. اولش قسمت بچه ها بودین، بعدش بردیمتون کنار دریای موجش،حسابی به دوتاتون خوش گذشت. موقع اذان هم منو خ...
28 تير 1397

گردش

سلام خوشگل خانومی دیشب ، بابایی بردنمون گردش . منم تفریح لازم بااین مغز خسته ، کلی خوش گذشت. اول رفتیم رستوران شام خوردیم و بعدش رفتیم پارک. دست باباجون درد نکنه الهی سایه بابای مهربونتون همیشه روی سرتون باشه ...
9 تير 1397