عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

سفرهوایی

1393/11/24 11:46
نویسنده : مامان عفیفه
289 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل دخترنازم

روزبعد امتحانای من ساعت ده و پنجاه دقیقه بلیط هواپیما داشتیم به سمت مشهد.واین اولین تجربه سفر هوایی شمابود.توی فرودگاه یکسره اینطرف و اون طرف میدویدی و منم به دنبالت.حدود یکساعتی توی فرودگاه بودیم .اینم دخملی توی فرودگاه

 

بعد سوارشدیم . شماهم چون دست و پا تنگ بود یه خورده وول زدی و نق نق. تااینکه هواپیما شروع کرد به اوج گرفتن. از هر گوشه هواپیما صدای گریه بچه ها میومد که یکی از اونها دختر من بود . کم کم آروم شدی . رفتیم آخر هواپیما که هم خنک تر بود و هم خلوت.شماهم نشستی مشغول خوردن.بااینکه خیلی خسته بودی نخوابیدی.

 

خلاصه رسیدیم مشهد و شماتوی راه تاخونه عزیز خوابیدی  . رسیدیم اونجا . بعد از استراحت و دوش گرفتن شب رفتیم حرم. بردمت محفل انس باقرآن وشماخیلی منظم گوش میدادی

روزای بعد هم میرفتیم حرم حسابی بهت خوش میگذشت.جوری که نمیومدی.

یه دفعه توی صحن هرکاری کردم نیومدی.منم رفتم اون طرف وایسادم . وقتی صورتتو چرخوندی رفتم نشستم. برگشتی و منو ندیدی. زدی زیر گریه و مااااامااااان.......

اشکاتم مثل ابر بهاری....

یه خانومی دستتو گرفتن. سریع بلند شدم اومدم طرفت.خودتو انداختی توی بغلم و دیگه نق نزدی و اومدی خونه.اینم زیارت نامه خوندنت

 

فدای زیباییات گل من

دوست دارم...

پسندها (2)

نظرات (2)

ارمغان بهشت
26 بهمن 93 0:07
خوش به سعادتتون که مشهدینما رو هم دعا کنین که سخت محتاج دعاییم
مامان عفیفه
پاسخ
نائب الزیاره همه دوستان بودم.البته اگرلایق باشن
مامان گلشن
26 بهمن 93 12:40
خوشا به سعادتتون که رفتین پابوسی آقا. آخ که چقدر دلم رو هوایی کردین ...قربون اون صحن و سراش برم ..سعادت یعنی چشمت رو ببندی و وا کنی گنبد طلا و گلدسته ببینی .هی چشمت رو ببندی دوباره که وا کنی این صحنه برات تکرار بشه .
مامان عفیفه
پاسخ
واقعا همینه که گفتین