فرشته ای ازجنس عشق...ازجنس نور
فرشته ای ازجنس عشق...ازجنس نور (به بهانه روز دختر البته باتاخیر)
دخترکم
زیبای زندگیم
توآمدی و من در کمال نا باوری مادر شدم
نامی که خداوند مرالایق آن دانست
وسبب آن تو بودی
تمام لحظاتی که در بطن من نفس میکشیدی
تمام ثانیه هایی که با من رشد میکردی را بخاطر دارم که چقدر شیرین بود....
و خشنودیم از اینکه مادر کودکی میشوم ازجنس خودم...
ولحظه ای را که در آغوشم آرام گرفتی
با چشمانی زیبا ونگاهی معصوم
شیره جانم را به کامت ریختم
عفیفه نامیدیم تورا که عفیف بمانی چون نامت
ودر مقابل دیدگانم قد کشیدی...
وحالا که دوسال است رحمت و مودت را به کلبه ما آورده ای
من به تو افتخار میکنم....
به تمام حرکات زیبا و عاقلانه ات...
به گاهی که مقنعه و چادر به سر در خیابان های شهر دست در دستم می آیی وچنان چادرت رامحکم گرفته ای که میگویی انگار هذه امانتک یا فاطمه الزهرا
وقتی نگاه مردم شهر را با تحسین به تو و چادرت میبینم به تو افتخار میکنم
وقتی دستان مهربانی که تحسین کنان برسرت کشیده میشود را میبینم به تو افتخار میکنم
وقتی پشت چادرم پنهان میشوی و دیگران چادرم را پس میزنند تا چهره ي ماه تو را ببینند به تو افتخار میکنم
وقتی دم ورودی حرم مقنعه و چادرت را میپوسی به حرمت حریم ارباب به تو افتخار میکنم
وآنگاه که روبروی گنبد دست بر روی سینه خم میشوی و سلام میدهی و در کنارم به نماز میایستی وبا دستانت قنوت میگیری و بر مهر به سجده می افتی وبعد از نمازت دست به سینه وبرروی سرسلام میدهی بر اربابانت گوییا پرمیکشم تا خود خود آسمان...
خدایا تو راشکر بی حد بخاطر این نعمت بزرگت
مارا در تربیت نیکوی او یاری کن...
____________________
دخترکم
همیشه باعث افتخار ماباش....
روزت مبارک فرشته ی نور....
