عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

سفر به یزد

1392/12/24 17:04
نویسنده : مامان عفیفه
363 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین بیان من

چند روز بعد ازاینکه ازکاشمربرگشتیم یه رو صبح باباجون گفتن : بایدبرم یزد . شما هم میاین ؟ ماهم باعجله آماده شدیم و راه افتادیم . شب رو کاشمر خونه عمه جون خوابیدیم و صبح راه افتادیم سمت یزد . نزدیک یزد که رسیدیم زنگ زدیم به دخترعمه که ماداریم میایم یزد .اونجا فهمیدیم یزد داره برف میباره . خیلی برامون عجیب بود . آخه برف اومدن توی یزد کم سابقه بود . نزدیک تر که رسیدیم کولاک بود و جاده اصلا دیدنداشت . کم کم هم زمین ها یخ زده و .... به خرانق که رسیدیم جاده بسته ود و مجبور شدیم همونجا توی ماشین بخوابیم .شب سردی بود . دعا میکردم شما سرما نخوری . اما شکرخدا بخیر گذشت . صبح جاده باز شد و رفتیم یزد . اما به خاطر برف شدید نتونستیم بریم شهری که مورد نظر باباجون بود رو ببینیم . دوشب موندیم و بعدش برگشتیم مشهد .

امیدوارم سفرهای خوب زیاد باهم بریم ...

دوست دارم عروسک کوچولو ...

پسندها (1)

نظرات (0)