عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

سومین کربلا 1

1397/9/13 11:10
نویسنده : مامان عفیفه
1,045 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل دخترم.

اومدم با تاخیر از سومین سفر کربلامون بنویسم برات به یادگار.

امسال با دوست باباجون(عموعباس) راهی شدیم.

رفتن با ماشین عمو بودیم.دوروز توی راه، شب دوم ایلام خونه دوست عمو عباس استراحت کردیم و صبح زود رفتیم مرز مهران.

خداروشکر خلوت بود و راحت رد شدیم.

بعد هم مستقیم رفتیم کربلا. قرار بود من و شما و داداشی بمونیم، بابایی و عموعبرن عباس برن برای انجام کارای موکب.

رفتیم هتل اتاق بگیریم که افتضاح بود و منصرف شدیم.

خلاصه بین الحرمین پتو پهن کردیم و نشستیم.

و منم استرس داشتم که اگر دختر خاله باباجون رو پیدا نکنیم مجبوریم از کربلا بریم، که نمیتونستیم زیارت کنیم.

دعا کردم و کلی التماس به امام شهید، که خاله برسن کربلا و پیدامون کنن.

همینطور هم شد و ما سه شبانه روز بین الحرمین موندیم.

شبها باهم توی استراحتگاه حرم میخوابیدیم و روز ها با خاله و همسرش(عمو حمید) میرفتیم زیارت

هرچی بخوام از لذت این زیارت ها و خوابیدن های داخل حرم بگم کمه.

خصوصا که هنوز خلوت بود و چندین بار تونستیم به ضریح برسیم و شما کلی ذوق میکردی بابتش.

خلاصه بگم، که بعد سه روز بابایی اومدن دنبالمون و رفتیم موکب.

اونجا هم شما و داداش کلی بهتون خوش گذشت و ذوق میکردین.

صبح ها باهم میرفتیم مسیر پیاده روی و شما دوتا خوراکی های نذری میگرفتین و خوشحال.

سه روز موکب بودیم و بعد از اتمام کارها، با کاروان موکب رفتیم زیارت کاظمین و سامرا ، و شب رو سامرا خوابیدیم که وااااااقعا لذت بخش بود.

بعد هم رفتیم مهناویه که با پدر جون اینا پیاده روی رو شروع کنیم.

چهار روز پیاده روی هم عااااااااالی بود.

مثل هرسال، شما دوتا عالی بودین و اصلا اذیت نکردین.

بعد اربعین هم رفتیم نجف، یه زیارت مختصر، و بعد بسمت مرز شلمچه، بخاطر اینکه بلیت هواپیما داشتیم.

اما متاسفانه ماشین عراقی خیلی دیر رسید و ما به پرواز نرسیدیم.

شب رفتیم هتل اتاق گرفتیم .صبح یه گردش توی آبادان، و عصر ساعت سه مجدد پرواز داشتیم که با تاخیییییییر ساعت ده و نیم شب انجام شد و شما دوتا کلافه و خسته.

خلاصه ساعت حدود یک بامداد به مشهد رسیدیم و سومین سفر کربلای ما هم تموم شد...

عکس رو مطلب بعدی برات میذارم خوشگل مامان

پسندها (4)

نظرات (3)

مامانمامان
13 آذر 97 11:34
همیشه به سفر خصوصا زیارتیش
مامان عفیفه
پاسخ
ممنونم همچنین شما عزیزم
مامان و بابامامان و بابا
14 آذر 97 7:19
سلام زیارت قبول.خوش به سعادتتون
مامان عفیفه
پاسخ
سلام.قبول حق نائب الزیاره همه دوستان عزیز بودم
هستی مامیهستی مامی
29 دی 97 17:04
زیارتتون قبول
مامان عفیفه
پاسخ
قبول حق عزیزم