میلاد امام جواد؛ اومدن علی کوچولو
سلام عمر من
پنج شنبه خاله معصومه(دوستم) با پسر کوچولوش علی اومدن خونه ما . تا شب شما دوتا حسابی با هم بازی کردین . نوبتی هم میخوابیدین . واسه همین من و خاله نتونستیم خیلی باهم گپ بزنیم . اینقدر هم شلوغ کاری میکردین که نمیشد ازتون عکس گرفت . اینم شکار کردم
شب هم با خاله رفتیم جشن میلاد امام جواد علیه السلام و حضرت علی اصغر علیه السلام .
عید همگی مبارک
خییییییییییلی عالی بود . جای همگی خالی . شما هم حسابی کیف کردی . شب نزدیک ساعت 12 بود که خاله مارو رسوندن خونه . اینقدر خسته بودی که نرسیده به خونه حسابی گیج بودی . به محض اینکه رسیدیم خوابیدی . جمعه هم از صبح با پدر جون و عمه جونا همگی با خاور پدر جون رفتیم آرامگاه فردوسی . اونجا جای همگی خالی توت خوردیم . شما هم که عاشق طبیعت و بچه هایی . حسابی بهت خوش گذشت .
اینم عکس شما و پسر عمه امیر حسین توی خاور
اینم امیر حسین و داداشش امیر عباش
اینجا هم دختر نازم در حال استفاده از هوای بهاری
حسابی بلا شدی . نمیذاری ازت عکس بگیرم
عصر برگشتیم خونه . قرار شد بریم خونه خاله . آخه بالاخره بعد یه هفته سرماخوردگیمون بهتر شده . نی نی خاله هم بعد از دوشب که به خاطر زردی بستری شده بود مرخص شد . به دایی محمد زنگ زدم که بیان دنبالمون . گفتن ساعت 9 . ماهم با عزیز و عمه ها رفتیم جشن خونه سونیا جون دوست عمه ریحانه . جای همگی خالی خیلی خوش گذشت . شب دایی اومدن خونه دنبالمون . شب خونه دایی خوابیدیم . صبح با زندایی و زینب رفتیم خونه خاله . واااااااااااای چه دختر ناز و ریزه میزه ای داره خاله جون .
مثل نوزادی شما میخوابه
نمیدونی چقدر خوشحالم که بازم خاله شدم . شما هم دائم میخواستی چشای فاطمه کوچولو رو در بیاری . حسابی هم شلوغ بازی میکردی . مثل این عکس
عموی فاطمه و معین که طبقه پایین بودن چند تا جوجه کوچولو داشتن که شما خیلی دوسشون داشتی . اینجا هم با معین رفتی پیش جوجه ها
زن عموی معین رو هم خییییلی دوست داشتی
خلاصه چند روزی خونه خاله بودیم تا روز دهم که خاله و نی نی رفتن حموم .
اینم فاطمه بعد حموم
معین رو اینقدر دوست داری که از بغلش نمیای پایین
اینم فاطمه 10روزه ؛ عفیفه 10 ماهه ؛ معین 10 ساله !!! جالبه مگه نه ؟؟؟
شب هم اومدیم خونه . حمامت کردم و خوابیدی
همیشه خوش باشی نازنین من