عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

میلاد امام جواد؛ اومدن علی کوچولو

1393/2/23 13:14
نویسنده : مامان عفیفه
1,273 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر من

پنج شنبه خاله معصومه(دوستم) با پسر کوچولوش علی اومدن خونه ما . تا شب شما دوتا حسابی با هم بازی کردین . نوبتی هم میخوابیدین . واسه همین من و خاله نتونستیم خیلی باهم گپ بزنیم . اینقدر هم شلوغ کاری میکردین که نمیشد ازتون عکس گرفت . اینم شکار کردم

شب هم با خاله رفتیم جشن میلاد امام جواد علیه السلام و حضرت علی اصغر علیه السلام .

عید همگی مبارک

خییییییییییلی عالی بود . جای همگی خالی . شما هم حسابی کیف کردی . شب نزدیک ساعت 12 بود که خاله مارو رسوندن خونه . اینقدر خسته بودی که نرسیده به خونه حسابی گیج بودی . به محض اینکه رسیدیم خوابیدی . جمعه هم از صبح با پدر جون و عمه جونا همگی با خاور پدر جون رفتیم آرامگاه فردوسی . اونجا جای همگی خالی توت خوردیم . شما هم که عاشق طبیعت و بچه هایی . حسابی بهت خوش گذشت .

اینم عکس شما و پسر عمه امیر حسین توی خاور

اینم امیر حسین و داداشش امیر عباش

اینجا هم دختر نازم در حال استفاده از هوای بهاری

حسابی بلا شدی . نمیذاری ازت عکس بگیرم

 

عصر برگشتیم خونه . قرار شد بریم خونه خاله . آخه بالاخره بعد یه هفته سرماخوردگیمون بهتر شده . نی نی خاله هم بعد از دوشب که به خاطر زردی بستری شده بود مرخص شد . به دایی محمد زنگ زدم که بیان دنبالمون . گفتن ساعت 9 . ماهم با عزیز و عمه ها رفتیم جشن خونه سونیا جون دوست عمه ریحانه . جای همگی خالی خیلی خوش گذشت . شب دایی اومدن خونه دنبالمون . شب خونه دایی خوابیدیم . صبح با زندایی و زینب رفتیم خونه خاله . واااااااااااای چه دختر ناز و ریزه میزه ای داره خاله جون .

مثل نوزادی شما میخوابه

نمیدونی چقدر خوشحالم که بازم خاله شدم . شما هم دائم میخواستی چشای فاطمه کوچولو رو در بیاری . حسابی هم شلوغ بازی میکردی . مثل این عکس

عموی فاطمه و معین که طبقه پایین بودن چند تا جوجه کوچولو داشتن که شما خیلی دوسشون داشتی . اینجا هم با معین رفتی پیش جوجه ها

زن عموی معین رو هم خییییلی دوست داشتی

خلاصه چند روزی خونه خاله بودیم تا روز دهم که خاله و نی نی رفتن حموم .

اینم فاطمه بعد حموم

معین رو اینقدر دوست داری که از بغلش نمیای پایین

اینم فاطمه 10روزه ؛ عفیفه 10 ماهه ؛ معین 10 ساله !!! جالبه مگه نه ؟؟؟

شب هم اومدیم خونه . حمامت کردم و خوابیدی

همیشه خوش باشی نازنین من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)