عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

پایان جشن ها

1393/3/13 10:48
نویسنده : مامان عفیفه
330 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزک دلم

امروز13 خردادو5 شعبان . اعیاد شعبانیه رو به همه دوستای گلم تبریک میگم

اما دیشب آخرین شب جشن های پدر جون بود . جمعیتی بی سابقه اومده بودن . خونه دو تاهمسایه هم مملو از جمعیت شده بود . اما شب های قبل هم دست کمی از شب آخر نداشت . شما هم توی جشن با ذوق وشوق دست میزدی و بعضیا ازت عکس میگرفتن . اما دیشب آخرش حسابی خوابت گرفته بود و گریه میکردی . منم هر کاری میکردم آروم نمیشدی . تا اینکه بالاخره ساعت یک و نیم که مهمونا رفتن اومدیم خونه شما خوبیدی و تا الانکه ساعت 10.36دقیقه است همچنان خوابی .

اینم چند تا عکس از شبای جشن . البته با اعمال شاقه ازت عکس گرفتم

این مال شب دوم. فدای دست زدنت نفسم

شب سوم باحانیه جون

صبح روز سوم ؛ اینقدر خوشمزه ای میخواستیم بپزیمت و بجای قرمه سبزی بخوریمت !!!

اینم عصر روز سوم . همه مشغول تدارکات جشن بودیم شماهم خسته توی بغل باباجون

اینم لباسی که عزیز از کربلا واست سوغاتی آوردن . دست عزیز جون درد نکنه . البته یه کوچولو باید بزرگتر بشی تااندازت بشه

میبوسمت قندک من ...

 

پسندها (2)

نظرات (1)

فراموش شده تاریخ دوستی......ف.م
13 خرداد 93 11:23
سلام.بابا دست شما درد نکنه حالا ما شدیم بعضیا.... موفق باشی... وبلاگ خوبی داری
مامان عفیفه
پاسخ
سلام ف . م عزیز آخه غیر از شما کس دیگه هم بود که عکس بگیره . چرا به خودت گرفتی آبجی ؟ ممنون که به ما سرزدی