عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه

1393/3/29 0:10
نویسنده : مامان عفیفه
384 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازگل من

این مطالب رو با تاخیر برات میذارم . چون هم اینترنت مشکل پیدا کرده بود وهم یه سفر کوچولو به کاشمر داشتیم .

خیلی ناگهانی چمدون بستیم و با پدر جون اینا راهی کاشمر شدیم . آخه ایام برات بود و میخواستن برن سرخاک . راستش زیاد بهم خوش نگذشت اما در کل خوب بود . شما هم دختر خوش مسافرتی هستی . روز اول که رفتیم زیارت اهل قبور و امام زاده سید حمزه علیه السلام و سید مدرس . روز دوم که شب میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه بود عصر رفتیم خونه خاله جون بابایی . مسجد محله شون جشن بود . قبل از جشن شما و سجاد رو بردیم پارک روبروی مسجد .

بعد هم رفتیم نماز جماعت و جشن .

بعد از اون شام خوردیم و با خاله اینا رفتیم مزار سید مرتضی علیه السلام . اونجا جای همگی خالی بستنی و چای خوردیم و ساعت نزدیک 2 شب بود اومدیم خونه .خیلی دوست داشتم برم مراسم احیا شب نیمه شعبان . اما ترسیدم شما بهانه بگیری و مزاحم بقیه بشی. شب خوبی بود . شما هم نه انگار ساعت از نیمه شب گذشته اجیر اجیر

روز بعد عید بزرگ ما شیعیان میلاد منجی عالم امام زمان عجل الله تعالی فرجه بود . عید همگی مبارک

شب بعد هم عمو جون بابایی شام درست کرده بودن برای آسایشگاه معلولین . ماهم رفتیم اونجا . وقتی افراد اونجا رو دیدم خدا رو بخاطر سلامتی خودم و خانواده و مخصوصا شما میوه ی دلم شکر کردم .

روز بعد برگشتیم مشهد . اینم عکسای دلبر خانم توی ماشین.

البته اینجا وایساده بودیم منتظر پدر جون که برسن

اینجا هم عینک بابایی رو زدی فدای چشات

قربون ژست گرفتنت

همیشه سلامت باشی نور چشمم...
 

پسندها (1)

نظرات (0)