ماه محرم
سلام فرشته کوچولوی من
ببخشیداگرخیلی دیردارم برات مطلب میذارم.آخه مدتیه گرفتارم
اماازوقایع ماه محرم اگربخوام بگم که هرچی بگم تمومی نداره.اماازاتفاقات این مدت:
دهه اول ماه محرم روبه توفیق الهی روضه خوندیم.شماهم انصافاباهام کنارمیومدی وهمکاری میکردی.صبح بیدارمیشدی تابامهمونهامون عزاداری کنی.موقع روضه هم یه دستمال یا گوشه روسری منومیگرفتی جلوی چشای قشنگت ومثلا گریه میکردی فدات شم.شبهاهم میرفتیم روضه ووشماخیلیآروم نقاشی میکردی وبازی میکردی.یک اتفاق خیلی خیلی خوب این بودکه آقاجون وعزیزجون ودایی جون وزندایی جون وسلمان وعلی دهه اول اومدن پیش ما
خلاصه کنم برات که دهه اول گذشت وروضه هاومراسمات تموم شد.شیرخوارگان حسینی ووشام غریبان ازمراسمی بود که شمابه خوبی دراون میدرخشیدی
روزبعدعاشورا باعزیز جون و آقا جون بلیت قطارداشتیم برای مشهد.توی قطارشمادائم توی راهرو راه میرفتی.
خلاصه ده روزی مشهدتنهابودیم.شماروهم حسابی دوردادم که دل کوچولوت نگیره.خونه حانیه جون وکوثر جون و...... رفتیم.حرم هم که عاشقشی....
الانم که اینارومینویسم بابایی چندروزه اومدن ووشماهمدلتنگی هات برطرف شده
اینم عکس مراسم شیرخوارگان پارسال وامسال
میبوسمت ستاره من...