عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

کتاب و دفتر مدرسه.

سلام دختر کلاس اولی مامان. حدود شش روز دیگه قراره بری مدرسه، و من وباباجون داریم مقدمات مدرسه رفتنت رو فراهم میکنیم. شنبه عصر ، با باباجون و مامان کوثر سادات و بچه ها رفتیم گناباد، تا از ضریح آفتاب خرید کنیم. آخه گفتن دفتر نیم بها، اونم ایرانی داره. ماهم رفتیم و حاصلش شد این دفترها برای شما، و البته چند بسته هم باباجون خریدن برای خیریه. آخرشم باباجون زحمت کشیدن بردنمون پیتزایی، و یه دلی از عزا در آوردیم.دست بابای مهربون درد نکنه. اینم دفترای چهل برگت. پنجاه برگ شصت برگ. که البته اون دفتر غدیر، هدیه عیدت بودت. دیروز هم رفتیم کتاباتو گرفتیم. برچسب های اسمت رو باباجون زحمت کشیدن برات چاپ کرد...
25 شهريور 1398

وسایل اول دبستان گل دخترم

سلام گل دختر من. خریدای مدرسه تو انجام دادیم. البته دفترات مونده که گفتن خود مدرسه لیست میده. کتاباتم گفتن بیست شهریور به بعد میاد. و اما بریم سراغ وسایل کلاس اولی نازم. مانتو شلوار که خودم دوختم برات. مقنعه ات یه خورده کاری جزییش مونده. کیف کفش جوراب جامدادی و لوازم تحریر و چندتا دفتر ان شاءالله به شادی استفاده کنی گل نازم. و اینکه لازمه بگم، بجز اون جامدادی آبی که سوغاتی برات آوردن، بقیه لوازمت با افتخاااااار کالای ایرانی ، و بعضیاش کالای ایرانی اسلامی خریدیم. ان شاءالله مراحل بالای علمی رو با موفقیت طی کنی نازگلم. ...
13 شهريور 1398