عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

روز مادر

سلام به دختر نازنینم. عزیز دلم. امروز میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها و روز مادره. عیدت مبارک گلم. تو بهترین هدیه خدایی برام که تونستم در کنارت برای اولین بار مادر بودن رو تجربه کنم. اینم هدیه قشنگی که دیروز بهم دادی. دیروز ، بخاطر حفظ بیست سوره ، جایزه ای که قول داده بودیم بهت دادم. یه چادر کمری مشکی که خیلی وقته میگی برام بدوزین . امیدوارم بزودی هبر حفظ جز سی رو برات بنویسم گلم اینم دختر نازم توی نماز جمعه مزا شهدای گمنام ، روز شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها یه نقاشی زیبای دیگه هم کشیدی که الان پیداش نمیکنم. حتما برات میذارم. دوست دارم یگانه من ...
15 بهمن 1399

میلاد دو نور،روز دانش آموز

سلام دختر نازنینم . عزیزدلم امسال میلاد پیامبر صلوات الله علیه و اله، و امام صادق علیه‌السلام،باروز دانش آموزهمزمان شدن . هر سه مناسبت رو بهت تبریک میگم. تک دانش آموز خونه ما ، امسال کلا مجازی درس میخونی . خداروشکر همکاریت خوبه ولی بازم یادگیری مجازی مثل یادآوری حضوری نمیشه . امیدوارم تا سال آینده کرونا ریشه کن بشه و مدارس به روال قبل برگرده. برات آرزوی موفقیت دارم گل نازم ...
14 آبان 1399

کد بانوی خونه

سلام به خانم کوچولوی خونه. فدات بشم که همه از خانومیت تعریف میکنن . خیلی کمک حال من توی خونه هستی و خوابوندن خواهرجون رو خیلی خوب یاد گرفتی. بسیار مهربون و خوش اخلاقی و البته گاهی با داداشی یه دعوای لفظی میکنین . از این روزا بگم ، داریم با هم درس کار میکنیم . روزای زوج ،دو سه تا از دوستات میان ، تو حیاط باهم قرآن و املا و ریاضی کار میکنیم. خداروشکر با علاقه و پشتکار پیش میریم . دیروز هم که مصادف با میلاد امام هادی علیه السلام بود ، یه کیک پختم براتون و جشن میلادو غدیر رو پیشاپیش گرفتیم . یه هدیه کوچیک هم براتون تدارک دیدیم که همگی تون خوشحال و راضی بودین. و اما بریم سراغ عکس به دلایلی مجبور شدیم موهای قشن...
17 مرداد 1399

سفر مشهد و روز دختر

سلام به دختر ناز و خانوم طلای خودم بالاخره امام رضا علیه السلام طلبیدن و ما راهی مشهد شدیم. سر راه رفتیم نیشابور یه سری به خاله بابایی زدیم . شب جمعه رو اونجا موندیم وصبح جمعه رفتیم سمت مشهد. از لحظه ای که رسیدیم ، شما و داداشی فقط میگفتین بریم حرم ، بریم حرم. چند بار هم بغض کردین و نزدیک بود اشکاتون سرازیر بشه. شنبه صبح ساعت هفت و نیم بیدارتون کردم . با ذوق بیدار شدین ، آماده شدیم و رفتیم حرم. من که واقعا دل توی دلم نبود. حس میکردم دارم پرواز میکنم. شما ها هم همین بود حال و روزتون. خلاصه یه زیارت کردیم و برگشتیم. دوشنبه هم مجدد رفتیم حرم . این بار صحن گوهرشاد نشستیم. وااااای که واقعا قطعه ای از بهشته سه شنبه...
7 تير 1399

دلتنگی برای حرم

سلام دختر نازم مدتیه بخاطر کرونا اماکن مذهبی بسته ان. اواسط ماه مبارک بود که تلویزیون حرم نشون میداد. منم نشسته بودم روی مبل و اشکام بی اختیار میریخت. شما هم جلوی تلویزیون بودی. یکدفعه علی اومد گفت مامان آبجی جون داره گریه میکنه. منم صدات زدم گفتم عفیفه جان ، تا برگشتی دیدم صورتت خیسه اشکه . دیگه شروع کردی بلند بلند گریه کردن . هق هق میزدی و میگفتی چرا نمیریم حرم. قلبم انگار ایست کرده بود . بغلت کردم و گفتم هنوز درب حرم باز نشده عزیزم .  این جریان گذشت تا شب بیست و سوم ماه مبارک. رفتیم برای مراسم احیا. موقع قرآن به سر نشستی جلوی من با دوستت دوتایی قرآن سر گرفتین . وقتی رسید به قسمت الهی بعلی بن موسی ، و روض...
6 خرداد 1399

سال ۱۳۹۹

سلام دختر قشنگم. خانوم کوچولوی خونه سال ۹۸ تموم شد و سال جدید شروع شده. از پنج اسفند مدارس بخاطر کرونا تعطیل شده و درس ها رو مجازی میخونی . هرچند خیلی فایده نداره ولی شکر خدا یاد میگیری. این روزا خیلی بیشتر میفهمم دختر داشتن چه نعمتیه . واقعا کمک حالم هستی و شریفه رو نگه میداری من به کارام میرسم. شریفه هم خیلی دوست داره و تو بغلت آرومه نقاشی و خطت کلی پیشرفت کرده و عالی شدی. درساتم خداروشکر خوبه. خودمم باهات ریاضی و املا تمرین میکنم‌. این روزا هم یکسره خونه ایم. چند باری مهمون برامون اومده. اما همه جا تعطیله. حتی درب اماکن متبرکه هم بسته است‌ . نماز جماعت و جمعه هم تعطیله . و این بزرگترین و بدترین بلایی بود که ...
4 فروردين 1399

انتخابات دوم اسفند

سلام دختر عزیزم دومین مرتبه است که همرام اومدی پای صندوق رای انتخابات مجلس با ذوق و شوق صبح دوتایی همرام اومدین. انگشتاتونم رنگی کردین. مهم تر از همه اینکه برگه رای منو شما نوشتی با اون خط قشنگت. قربون بشم که باسواد شدی. ان شاالله همیشه در انجام وظایف شرعیت ، مقید باشی و به موقع در صحنه حاضر بشی. ...
2 اسفند 1398

۲۲بهمن

سلام به دختر مهربونم ماشاءالله خانوم شدی و باسواد تمام کارای شخصیتو خودت انجام میدی و خواهر جونم میخوابونی تا من کارامو بکنم و ازاین کار لذت میبری. درساتم خودت انجام میدی فقط قرآن رو خودم باهات کار میکنم. علاقه شدیدی هم به ریاضی داری مثل خودم. خداروشکر که با درسات و مشق نوشتنت مشکلی نداشتم تا الان ان شاالله سر فرصت نمونه دست خطت رو میذارم. اما عکسای بچه داری کردن بانو کوچولو و اما مهم ترین رویداد این روزها راهپیمایی ۲۲ بهمن همیشه سربلند و موفق باشی گلم. دختر که داری از نعمتای الهی چیزی کم نداری خدایا ممنونم ...
29 بهمن 1398

عاشورا

سلام دختر ناز مامان. دیروز، عاشورا بود و ثانیه به ثانیه اش، روضه و ضجه. تا عصر خونه موندیم. ساعت چهار رفتیم مسجد امام حسین علیه السلام و پیاده با هیئت ، رفتیم تا مسجد جامع قدیم. یک راه حدودا دو کیلومتری که تمامش رو پیاده اومدی فدای قدمای کوچولوت. توی راه، همش مراقب بودم خار توی پات نخوره اخه یه مقداری از مسیر خاک و خار و خاشاک بود. دستتو میگرفتم که گم نشی . بین راه تشنه میشدی آبت میدادم. بهت خوراکی دادن. وقتی رسیدیم مسجد و نشستیم، پاهاتو ماساژ دادم که خستگی راه از تنت بره. اما بمیرم واسه دل رقیه خاتون سه ساله گم شد، توی تاریکی، پاش پر از خار مغیلان شد نوازشش که نکردن هیچ، سیلی به صورت کوچولوش زدن. چرا ازای...
20 شهريور 1398