عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

عکس های جامانده

تشییع شهدای گمنام همراه با موحده و داداش فدای خنده هات موحده رو خیلی دوست داری ما دوتا دخترخاله.... خیلی به هم وابسته این مشهد که میریم دایم میگی بریم پیش فاطمه خاله موفق باشی گل بانو ...
21 خرداد 1397

حیاط بهاری ما

گل های لیلیوم توی باغچه گل های رز صورتی،مورد علاقه بانو کوچولو درخت زردآلو بانو و گل لیلیومش یه قسمت باغچه رو مخصوص بازی شما و داداش خالی گذاشتیم این گل لیلیوم همون قسمت در اومده میگی مال منه حیاطمون رو خیلی دوست داری میگی نمیشه همیشه اینجا بمونیم؟ ان شاالله هرجا بریم بهتر از جای قبل باشه گل نازم ...
21 خرداد 1397

عکس جامانده

  علی و آبجی،مشهد،اول کلاهدوز واقعا قشنگه عفیفه و عکس با ماکت شهید مورد علاقه اش فدات بشم که اینقدر به شهدا علاقه داری نمیدونم چه مشکلی داره گوشیم که نمیشه عکس های زیاد گذاشت توی یه مطلب بخاطر همین کوتاه میشه مطالب دوستت دارم شهید پرور آینده ...
21 خرداد 1397

رمضان نوشت

سلام تک ستاره آسمونم شبهای قدر سپری شد و شما هم خیلی خوب و آروم بودی شب ۱۹ موقع قرآن بسر خوابیدی شب ۲۱ کلی مداد رنگی و کاغذ برداشتی و بچه ها رو دور خودت جمع کردی ،همگی خوش و خرم نقاشی کشیدین.اون شب بخاطر اینکه عصر خوابیده بودی تا آخر مراسم بیدار بودی و قرآن سرگرفتی فدای اون دل پاکت بشم شب ۲۳ هم با دوستات بازی میکردی.موقع قرآن بسر اومدی کنارم ،وسط روضه خوابت برد. خداروشکر داداشی هم اصلا اذیت نکرد .تا وقتی بیدار بود مشغول بازی،خسته هم که میشد راحت میخوابید روز قدس هم ساعت۱۱ بیدارشدی صدای شعار دادن رو که شنیدی،منم گفتم راهپیمایی بوده زدی زیر گریه که چرا منو نبردین خلاصه سریع آماده شدیم و رفتیم.خداروشکر به آخرش رسیدیم بعد...
20 خرداد 1397

مامان کوچولو

سلام گل من عکسی که مطلب قبلی برات گذاشتم مال دیشبه که رفتیم مسجد، یه پسر کوچولو گریه میکرد که من بهت گفتم بشین کنارش شیشه بهش بده که مامانش نماز بخونن شماهم فدات بشم مثل یه مامان کوچولو آرومش کردی تا نماز تموم بشه
20 خرداد 1397