گردش...
سلام عسل شیرینم
چندروزیه که بخاطر پوشک گیری شما توی خونه ایم
بالاخره حوصله شما سررفته.واسه همین که یه روز که بابایی جلسه داشتن مامان حنانه جون اومدن دنبالمون رفتیم بم خونه شون.بعد ناهار با امیرحسین جون و حنانه جون و مامانش و دخترخاله شون رفتیم پارک.شما حسابی بازی کردی و بهت خوش گذشت.
شب بعدشم بابایی بم جلسه داشتن گفتم مارو ببرین امام زاده.اونجاهم حسابی شما بازی کردی و باهمون زبون خودت زیارت کردی و نماز خوندی
بعدش مامان حسناجون اومدن دنبالمون رفتیم خونشون.شماهم یا سوار روروک حسنا میشدی یا روی صندلیشون تاب تاب میکردی
خلاصه این دوروز حسابی به گل زیبای زندگیمون خوش گذشت...
دوست داریم مهربون خانوم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی