تولد یک فرشته
سلام و صد سلااااام به دختر نازنین خودم.
مدت طولانی هست که نتونستم چیزی بنویسم.
دلیل اول خراب بودن گوشیم ، که سایت رو باز نمیکرد . گوشیم رو عوض کردم ، خداروشکر رفع شد .
دوم اینکه سطح سه آزمون دادم و شکر خدا قبول شدم ، بیشتر از قبل درگیر درس شدم .
سوم اینکه خدا یه فرشته دیگه بهمون داد و درگیر بچه داری شدیم .
و اما اتفاق خیلی تلخ این مدت ، فوت ناگهانی آقاجون بود که خیلی خیلی برای همگی ما سخت بود .
چقدر گریه کردی وقتی جریان رو فهمیدی .
چقدر غصه خوردی و چقدر عکسای آقاجون رو یکسره پروفایل شاد میذاشتی بدای خودت .
خب بگذریم ، از اتفاقات خوب بگیم .
اول از همه قسمت شد بعد چند سال رفتیم قم . یه زیارت خیلی عالی داشتیم و یه سفر دلچسب . رفتیم خونه دایی و کلی بهموت خوش گذشت ، کلی گردش رفتیم و زیارت کردیم .
بعد اون سفر ، بخاطر تولد نی نی کوچولو ، دوماه رفتیم خضری ، پرونده درسی شما رو هم بردیم خضری . با دوستات مدرسه میرفتی و کلی هم بهت خوش میگذشت .
یه روز هم خانم غلامی اومدن بردنمون پارک جنگلی ، هم بازی کردیم، هن جای همه خالی آش خوردیم .
و در تاریخ دوم دی ماه ۱۴۰۰ ، داداش کوچولو بدنیا اومد و خوشبختی ما رو چند برابر کرد .
یه پسر ریزه میزه ، که خیلی زود خودش رو توی دل همگی جا کرد .
برای انتخاب اسمش ، حیدر و عمار مطرح شد ، که با رای اکثریت من و شما و داداشی ، حیدر انتخاب شو .
هنوز خوشی تولد حیدر آقا رو داشتیم ، که خبر فوت ناگهانی آقاجون همگی ما رو داغون کرد .
این عکس رو آخرین باری که قبل فوت آقاجون رفتیم جرم ، گرفتیم . یادمه قبل رفتن ، همش تاکید داشتن شماها سرمانخورین ،
آقا جون ، شما رو خیلی دست داشتن ، بخاطر حجاب و اخلاق و نماز خوندنت . این چیز ها رو همیشه یادت بمونه
این اتفاق باعث شد ما یکماه رفتیم مشهد پیش عزیز جونی که تنها نباشن . بعد مراسم چهلم ، بابایی اومدن دنبالمون و برگشتیم نیکشهر .
چون با هواپیما برگشتیم ، بلیط چابهار داشتیم ، شماها رو بردیم دریا
و بعد سه ماه دوری از خونه ، اومدیم خونه مون .
دوستان خضری کلی بهمون لطف داشتن این مدت ، از همگی شون ممنونیم .
و چند تا عکس ، بدون شرح از روزهایی که مشهد بودیم .
تولد داداشی که دوستمون زحمت کشیدن . دستتون درد نکنه
امیدوارم روزهای پیش رو ، همگی پر از خوشحالی باشه برامون .