روزمرگی
سلام برگ گلم
الان سه روزه وعده های شیرخوردنت روبه سه _ چهاربار رسوندم.امروزم ازصبح تا الان که نزدیک شش عصره بهت شیر ندادم تاالان.و خداروشکر این دو سه روز غذا ومیان وعده هاتو کامل میخوری. منم بیشتر ساعات روز رو با شما پاره تنم میگذرونم که محبتی که با قطع شیرخوردن ازت سلب میشه ازطریق بازی و... شاید جبران بشه. البته شبها توی خواب جبران شیر نخوردن روز رو میکردی
روز اول یا توی حیاط گل بازی و خاک بازی ميکردیم یاتوی حمام دست و پای علیا حضرت رو میشستیم. خدارو صدهزاران بارشکر هواچندروزه کمی خنک شده وگرنه این موقع سال کمتر میشه بیرون رفت .
روز دوم هم با خوراکی وبازی تا عصر سرگرم بودیم. عصر رفتیم فهرج برای کلاس من. شما هم با دوتا از دوستای قدیمی من توی حیاط سرگرم بودی. بعدهم پارک و مهمونی و بازی و.....
امروزم خداروشکر کمتربهانه گرفتی .
اما فردا آخرین روزه امیدمن....روزی که قراره شب هم شیرنخوری ..... وای خدای من..... ازالان دلم میگیره....
امیدوارم اذیت نشی عمرم...