عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

سفر به قم

1393/2/13 18:41
نویسنده : مامان عفیفه
197 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماه آسمونی

10 بهمن بابا جون با پدر جون رفتن کرمان . عزیز اومدن خونه ما . اون چند روز من حسابی درس داشتم . زمان مثل برق و باد گذشت . بالاخره 16 بهمن بود که خاله جون از کاشمر اومدن که 17 بهمن باهم راهی قم بشیم . اون روزها مشهد شدیدا برف میبارید . روزی که قرار بود بریم راه آهن ماشین پدر جون خراب شده بود و روشن نمیشد . خلاصه باآژانس رفتیم . راه آهن یه خورده معطل شدیم . بعد از حدود 40 دقیقه سوار قطار شدیم . هم کوپه ای هامونم 4نفرخانوم بودن که 3 نفرشون از خانومای هم دوره ای من بودن . اونجا باهم آشنا شدیم . کلی توی قطار بهمون خوش گذشت . شما هم دختر خوبی بودی . خلاصه کنم نماز صبح رسیدیم قم . نماز خوندیم و راهی شدیم سمت خونه دایی جون . چون ماشین دایی هم بخاطر سرما خراب شده بود . رسیدیم خونه دایی . صبحانه خوردیم و استراحت کردیم . اون روز رو خونه بودیم . روز بعد صبح من رفتم امتحان . شماهم پیش خاله و زندایی بودی . وقتی برگشتم گفتن دختر خوبی بودی . روز بعد صبح با خاله رفتیم حرم . دم وروی چند تا عکاس بودن . عکس گرفتیم و رفتیم زیارت.

چون اصل عکس دست عکاس بود مجبور شدم از عکس آلبومت عکس بگیرم بذارم اینجا واست

نماز ظهر خوندیم . زیارت دلچسبی بود . کلاه و شال گردن شماهم توی حرم گم شد . روز بعد من سه تا امتحان داشتم . صبح رفتم امتحان . یه خورده طول کشید . تااومدم کلی گریه کرده بودی .الهی اشکاتو نبینم غنچه ی من . عصر دوتا امتحان داشتم با خاله با هم رفتیم . خواب بودی که من رفتم سر جلسه . یهو یکی از مراقبا اومد گفت : بیا که بچه ات خیلی گریه کرده . باعجله اومدم پیشت . بغلت کردم و بعد از 20 دقیقه ای دوباره رفتم سرجلسه . امتحانم خوب بود . تا برگشتیم خونه غروب بود . روز بعدش هم بلیت داشتیم . صبح چمدونارو بستیم و همگی بادایی رفتیم جمکران. نماز ظهر اونجا بودیم . زیارت خوبی بود . بعد رفتیم امام زاده 5تن ناهار خوردیم . بعداز یه زیارت مختصر حرم رفتیم راه آهن و راهی مشهد شدیم . صبح زود رسیدیم مشهد . شکر خدا سفر خوبی بود . شماهم دختر خوبی بودی .

فردا واکسن داری . خداکنه پاهای نازت زیاد درد نگیره دلبندم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)