عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

دوستان جدید

1393/2/14 13:48
نویسنده : مامان عفیفه
508 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امید من

عصر روزی که پدرجون رفتن یلدا اومد دنبالمون گفت آماده باشین میخوایم بریم بم . ماهم فوری آماده شدیم اومدن دنبالمون رفتیم بم . آخه بابایی بم کار داشتن نمیتونستن شب بیان روداب . خلاصه رفتیم خونه عمو یلدا . اونجا دوتا بچه داشتن . امیر حسین و حنانه . شما هم حسابی باهاشون دوست شدی . چند روزی خونه حنانه جون بودیم .یه شب خونه یکی از دوستای دیگه مون دعوت بودیم که چهارتا بچه داشتن . شب همه دوستان اونجا بودن . قرار شد روز بعدش که آقایون همه نمایشگاه کار دارن ما خانوما هم آش درست کنیم و خلاصه دور هم خوش بگذرونیم . قرار شد همه بیا خونه ما . (البته هنوز خونه خودمون تکمیل نشده . واسه همین هنوز اسباب کشی نکردیم وموقتا یه خونه دیگه ساکن شدیم .)صبح بیدار شدیم .شما رو آماده کردم .

بعد دست به کار آش پختن . آش آماده شد . گفتن بریم باغ . ماهم وسایل برداشتیم و رفتیم سمت سد. نزدیک سد یه باغی بود نشستیم و آش رو نوش جان کردیم جای همگی خالی . بچه ها هم کلی بازی کردن . پسرا هم رفتن روی کوه . شما هم که عاشق باغ و طبیعتی کلی بهت خوش گذشت . اینم عکس شما و یلدا و حنانه توی باغ

برگشتنا هم بچه ها کلی آب بازی کردن . خلاصه اومدیم خونه . حسابی خسته شده بودیم . یه خواب خوبی کردی .

خوابای خوب ببینی گل همیشه بهارم ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

حنانه
13 اردیبهشت 93 22:36
سلام عکس های جدید بسیار قشنگ بود دلمان برایت تنگ شده است(امیر حسین وحنانه)
مامان عفیفه
پاسخ
سلام دوستای خوبم . خوبین ؟دل منم خیلی براتون تنگ شده . دعا کنین خونمون زود آماده بشه بیایم پیشتون . امیر حسین جون . عکس شما رو نداشتم بذارم توی وبلاگ . این بار که باباجونم اومدن یه عکس با آبجی بگیر واسه وبلاگم دوستون دارمعفیفه