عروسی
سلام نازگل من
روزی که باباجون رفتن مارو بردن خونه عزیز جون . یک شب بودیم . روز بعد عمه جون اومدن دنبالمون رفتیم خونه . اونجا هم با اصرار پدر جون و عزیز جون باهاشون رفتیم عروسی .آخه توی خونه تنها بودیم.جای همگی خالی خییییلی خوش گذشت . آخه یه عروسی بدون رقص و آواز توی این دوره کم پیدا میشه . از شام عروسی هم نگم جای همتون خالی عاااااالی بود . شما هم که طبق معمول فقط کنجکاوی میکردی .
بعدش رفتیم حنا بندون خواهر زن عمو جون . چند شب دیگه هم عروسی خواهر زن عموجونه .
خداکنه اونجا هم آروم باشی ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی