عفیفه خانومیعفیفه خانومی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
خواهرجون شریفهخواهرجون شریفه، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه سن داره

خاطرات عفیفه بانو

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات دختر کوچولوش جاودانه بشه

بازگشت به مشهد

1393/2/15 11:32
نویسنده : مامان عفیفه
278 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امید من

چند روزی خونه حنانه جون بودیم . روز یکشنبه صبح رفتیم روداب تا وسایل جمع کنیم و راهی مشهد بشیم . با عجله کارها مونو انجام دادیم و رفتیم سمت زاهدان . اول رفتیم بازار و واسه روز مادر برای عزیز جون بابایی کادو خریدیم . واسه شما هم یه عروسک خوشکل خریدیم که خیلی دوسش داری و همیشه دست توی چشاش میکنی . مبارکت باشه نازنین

از اونجا رفتیم خوابگاه پیش یکی از دوستامون که دانشجویه . خوابگاه متاهلی داشتن و شب رفتیم پیششون . شما هم با تعجب به اطراف اتاق نگاه میکردی .

شب رو موندیم و صبح زود راه افتادیم سمت مشهد . توی راه طبق معمول آروم بودی و حسابی کنجکاوی میکردی . ظهر رسیدیم بیرجند . رفتیم رستوران ناهار خوردیم جای همگی خالی . روی میز نشستی وسرلاک خوردی .

شب رسیدیم مشهد . همه مون خسته بودیم .

دعا کن زودتر خونمون درست بشه تا اسباب ببریم . آخه راه خیلی طولانیه .

میبوسمت شیرینم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)