پایان جشن ها
سلام عزیزک دلم
امروز13 خردادو5 شعبان . اعیاد شعبانیه رو به همه دوستای گلم تبریک میگم
اما دیشب آخرین شب جشن های پدر جون بود . جمعیتی بی سابقه اومده بودن . خونه دو تاهمسایه هم مملو از جمعیت شده بود . اما شب های قبل هم دست کمی از شب آخر نداشت . شما هم توی جشن با ذوق وشوق دست میزدی و بعضیا ازت عکس میگرفتن . اما دیشب آخرش حسابی خوابت گرفته بود و گریه میکردی . منم هر کاری میکردم آروم نمیشدی . تا اینکه بالاخره ساعت یک و نیم که مهمونا رفتن اومدیم خونه شما خوبیدی و تا الانکه ساعت 10.36دقیقه است همچنان خوابی .
اینم چند تا عکس از شبای جشن . البته با اعمال شاقه ازت عکس گرفتم
این مال شب دوم. فدای دست زدنت نفسم
شب سوم باحانیه جون
صبح روز سوم ؛ اینقدر خوشمزه ای میخواستیم بپزیمت و بجای قرمه سبزی بخوریمت !!!
اینم عصر روز سوم . همه مشغول تدارکات جشن بودیم شماهم خسته توی بغل باباجون
اینم لباسی که عزیز از کربلا واست سوغاتی آوردن . دست عزیز جون درد نکنه . البته یه کوچولو باید بزرگتر بشی تااندازت بشه
میبوسمت قندک من ...