جمع کردن اسباب و تولد بهار
سلام غنچه من
امروز اول تیر 93
ساعت 12 شب گذشته و باوجود خستگی زیادی که داشتم اما نتونستم این خبر خوب رو به موقع برات ننویسم
امروز از صبح عزیز جون و خاله جون و زندایی جون اومدن کمک که اسباب هامونو جمع کنیم و آماده بشیم واسه اسباب کشی . روز سخت و پر مشغله ای بود . اما شکر خدا بیشتر اسباب ها جمع شد . البته زندایی جون بنده خدا بیشتر کارها رو کردن. چون شما و فاطمه دست و پای من و خاله جون رو بسته بودین و ما عملا کار خاصی نمیتونستیم انجام بدیم . دست عزیز جون و زندایی جون درد نکنه.
اما خبر خوب تولد دختر دایی جون بابایی بهار خانوم بود که امشب توی بیمارستانی که شما به دنیا اومدی به دنیا اومد و تابستون همه مونو بهاری کرد . دل توی دلم نیست بریم ببینیمش . انشاالله اولین فرصت عکسش رو واست میذارم که یادگاری بمونه .
خیلی خسته ام دختر مامانی
میبوسمت
شبت خوش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی