بازم امتحانای مامانی
سلام گل دخترمن
ایام امتحانای مامان رسید و روزهای پراسترس و پرهیاهو.....
خداروشکر این ترم امتحانات توی پنج شهر دیگه بجز قم برگزار میشه که من کرمان رو انتخاب کردم که بهمون نزدیکتره.البته این وسط اززیارت عمه سادات ومسجد جمکران محروم شدیم.اما برای راحتی شما شهر نزدیکتر رو انتخاب کردم.
این مدت که بابایی سفرن دوتاازدوستای گلم که شماخیلی دوسشون داری پیشمونن
اما اندرحکایت این روزها:
دوه روز اول رو کامل خونه بودیم.بعدش چندروزی رفتیم خونه حنانه جون.بعداز اون یه آخرهفته رفتیم فهرج برای کلاس رفع اشکال من.اونجا توی مهد دوست گلم مستقربودیم.روز شنبه به خاطر طوفان موندگار شدیم وشماحسابی بابچه های مهد بازی کردی .یکشنبه اومدیم خونه.شماهم همون اول کاری شروع کردی به نازنین ماکارونی
دادن.
بعد هم طبق معمول شما باخاله بازی میکردی و من توی اتاق مشغول مطالعه.
روز بعدشم با تابی که خاله مهری بهت هدیه داده بود حسابی سرگرم بودی
البته اینجا به اصرار علیا حضرت تاب خودت رو روی چهارچوب تاب خاله گذاشتیم.
روز بعدشم وسایلمونو جمع کردیم رفتیم بم خونه حنانه که راهی کرمان بشیم برای امتحانا.چهارشنبه راهی شدیم.خونه دایی حنانه جون مستقر شدیم که از خوش شانسی من بسیار نزدیک به حوزه امتحانی من بود.از پنج شنبه تا شنبه من امتحان داشتم وخداروشکرشماخوب همکاری کردی باهام.فقط روز آخرسرماخورگی گرفتی ازبچه ها که خیلی ناراحت شدم.
دیشب هم خاله بردنمون مجتمع حاج خلیلی.اولش خواب بودی.اما بعداز بیدارشدن کلی راه رفتی وذوق کردی.
اینم بانو در مجتمع
شب قبلشم باهم رفتیم مسجد.شماهم بابچه ها کلی بازی کردی.وعجب دعای کمیل خوبی بود.کلی استرسام کم شد.
راستی قبل اینکه بیایم کرمان واسه نازنین لباس جدید دوختم که شما کلی ذوق کردی
مبارکت باشه عسلی من....