دلتنگی برای حرم
سلام دختر نازم
مدتیه بخاطر کرونا اماکن مذهبی بسته ان.
اواسط ماه مبارک بود که تلویزیون حرم نشون میداد.
منم نشسته بودم روی مبل و اشکام بی اختیار میریخت.
شما هم جلوی تلویزیون بودی.
یکدفعه علی اومد گفت مامان آبجی جون داره گریه میکنه.
منم صدات زدم گفتم عفیفه جان ، تا برگشتی دیدم صورتت خیسه اشکه . دیگه شروع کردی بلند بلند گریه کردن . هق هق میزدی و میگفتی چرا نمیریم حرم. قلبم انگار ایست کرده بود . بغلت کردم و گفتم هنوز درب حرم باز نشده عزیزم .
این جریان گذشت تا شب بیست و سوم ماه مبارک.
رفتیم برای مراسم احیا.
موقع قرآن به سر نشستی جلوی من با دوستت دوتایی قرآن سر گرفتین .
وقتی رسید به قسمت الهی بعلی بن موسی ، و روضه امام رضا خوندن ، اومدی بغلم و تا آخر مراسم بلند بلند گریه میکردی . طوری که اونایی که اطراف نشسته بودن با تعجب میگفتن عفیفه چرا اینقدر گریه میکنه چی میخواد . گفتم اون امام رضا میخواد دلش تنگه .
این عشق و محبت عجیبت به امام رضا علیه السلام، شبیه خودمه . منم خیلی امام رضایی ام .
امیدوارم این محبت برای همیشه توی قلبت بمونه گلم.
از دیروز درب حرم باز شده . وقتی فهمیدی گفتی پس بریم مشهد.
ان شاالله زودتر بریم مشهد و شما هم به آرزوت برسی .