به خونه خوش اومدی ...
سلام نفس من
یکشنبه 92/5/20 هوا ملایم و یه خورده ابری . ساعت نزدیک 12 بود که کارهای ترخیصمون تموم شد . خانم عکاس اومد و کلی عکس ازمون گرفت .
اذان ظهر می گفتن که از بیمارستان خارج شدیم . دقیقا دیروز اذان ظهر بود که بستری شدیم . اول رفتیم زیر گذر حرم تا اولین جایی که میری حرم امام رضا علیه السلام باشه . سلام دادیم و راهی خونه شدیم . ترافیک عجیبی بود . تا رسیدیم خونه ساعت حدود2 ظهر بود . مادر جون و زن عمو جون و عمه جون ریحانه و عمه جون مونا منتظرمون بودن . وارد حیاط که شدیم زن عمو جون شروع کردن به عکس و فیلم گرفتن .بعد هم یکی یکی بغلت گرفتن . اومدیم خونه . خوش اومدی عزیز دلم ...
اول با عزیز جون بردیمت حموم . بعد هم عزیز جون قنداقت کردن . ماه شده بودی .
خاله مرضیه وفاطمه اومدن دیدنمون . بعد هم خانم نورانی . اما شما فرشته کوچولو دل همه مونو آب کردی . یه دفعه یه عالمه بالا آوردی و نفست بند اومد . لبای کوچولوت کبود شد . همه دست و پاشون میلرزید . من بی اختیار گریه میکردم . اما خدا دوباره شما رو به ما برگردوند . نمیدونی تواون چند دقیقه چه حالی شدم . داشتم دق میکردم .... اما به خیر گذشت شکرخدا
دایی جون محمد و بچه ها ؛ دایی حسن و بچه ها ، خاله سمانه همگی اومدن دیدنمون . بعد هم آقای قدمگاهی و پدر جون اومدن توی گوشت اذون و اقامه گفتن . اون شب رو خوب خوابیدی
دوست دارم زیباترین ....
تجربه ی من در ادامه ی مطلب
حتما روز اول بچه ها روحمام ببرین . هم در روایات غسل ولادت تأکید شده و هم الان دختر من نسبت به بچه های دیگه که تا 10 روزگی حمام نرفتن بدنش مقاوم تره . هفته ای یکبار حمام میبرمش و حداقل ما بین دو حمام دومرتبه هم میشورمش اما شکر خدا سرما خوردگی نمیگیره .