سلام گل دخترم. اومدم با تاخیر از سومین سفر کربلامون بنویسم برات به یادگار. امسال با دوست باباجون(عموعباس) راهی شدیم. رفتن با ماشین عمو بودیم.دوروز توی راه، شب دوم ایلام خونه دوست عمو عباس استراحت کردیم و صبح زود رفتیم مرز مهران. خداروشکر خلوت بود و راحت رد شدیم. بعد هم مستقیم رفتیم کربلا. قرار بود من و شما و داداشی بمونیم، بابایی و عموعبرن عباس برن برای انجام کارای موکب. رفتیم هتل اتاق بگیریم که افتضاح بود و منصرف شدیم. خلاصه بین الحرمین پتو پهن کردیم و نشستیم. و منم استرس داشتم که اگر دختر خاله باباجون رو پیدا نکنیم مجبوریم از کربلا بریم، که نمیتونستیم زیارت کنیم. دعا کردم و کلی التماس به امام شهید، که خاله برسن ک...